جدول جو
جدول جو

معنی تخت آویز - جستجوی لغت در جدول جو

تخت آویز
(تَ)
که بر تخت آویخته شود، چون افسر شاهان کهن که بر تخت می آویختند تا بزرگی و سنگینی تاج بر تاجدار گران نیاید:
به پیروزی و بهروزی همی زی با دل افروزی
به دولتهای ملک انگیز و تخت آویزافسرها.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شست آویز
تصویر شست آویز
نوعی شکنجه که شخص مجرم را از دو انگشت بزرگ پا آویزان کنند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ / دِ)
بخت آویزنده. بخت رسان. طالعآور. طالعانگیز. که بخت بدو آویخته باشد. قرین بخت. مقارن اقبال:
به پیروزی و بهروزی همی زی با دل افروزی
بدولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخترها.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قسمی از شکنجه که شخص مجرم را از انگشت ابهام آویزان می کنند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) :
چو دام زلف عنبربیز کرده
دل صد نافه شست آویز کرده.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست آویز
تصویر دست آویز
آنچه همراه آورند و وسیله مدعای خود سازند، حجت، دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست آویز
تصویر دست آویز
تمسک، عذر
فرهنگ واژه فارسی سره